جدول جو
جدول جو

معنی بی نماز - جستجوی لغت در جدول جو

بی نماز
کسی که نماز نخواند، حائض
تصویری از بی نماز
تصویر بی نماز
فرهنگ فارسی عمید
بی نماز
از توابع دهستان بابل کنار بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی همال
تصویر بی همال
بی مانند، بی همتا، بی شریک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی امان
تصویر بی امان
بی رحم، سنگدل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی تمیز
تصویر بی تمیز
نادان، بی خرد، برای مثال اوفتاده ست در جهان بسیار / بی تمیز ارجمند و عاقل خوار (سعدی - ۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی نشان
تصویر بی نشان
بی علامت، بی اثر، کسی که نام و نشانی از او در دست نیست، گمنام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش نماز
تصویر پیش نماز
امام جماعت، کسی که نماز بخواند و دیگران به او اقتدا کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی شمار
تصویر بی شمار
بسیار، بی اندازه، بی حساب، بی مر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی نیازی
تصویر بی نیازی
توانگری، استغنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی نمازی
تصویر بی نمازی
نماز نخواندن، کنایه از حالت حائض شدن زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی نیاز
تصویر بی نیاز
کسی که احتیاج به کسی یا چیزی ندارد، کنایه از توانگر، چیزدار
فرهنگ فارسی عمید
مرکّب از: بی + نیاز، غیرمحتاج و توانگر و بی احتیاج باشد، چه نیاز بمعنی احتیاج است، (برهان)، توانگر و آنکه احتیاجش بکسی نبود، اول مجاز است، (آنندراج از بهار عجم)، توانگر و بی احتیاج و مستغنی، (ناظم الاطباء)، غنی، مستغنی:
تاجهان بود از سر آدم فراز
کس نبود از راز دانش بی نیاز،
رودکی،
جهانا همانا از این بی نیازی
گنهکار مائیم و تو جای آزی،
ابوطیب مصعبی (از تاریخ بیهقی ص 378)،
ز هر کام و هر خواسته بی نیاز
به هر آرزو دست ایشان دراز،
فردوسی،
خردمند پاسخ چنین داد باز
که از تو مبادا جهان بی نیاز،
فردوسی،
ز درویش چیزی مدارید باز
هر آنکس که هست از شما بی نیاز،
فردوسی،
حق تعالی از سیری و گرسنگی تو بی نیازست، (منتخب قابوسنامه ص 18)،
ایشان ز توجمله بی نیازند
وز بیم تو مانده در بیابان،
ناصرخسرو،
منکه خاقانیم ز هر دو جهان
بی نیازم چه خوب هر دو چه زشت،
خاقانی،
خداوندی که ما را کارسازست
ز ما و خدمت ما بی نیازست،
نظامی،
تو از عشق من و من بی نیازی
ترا شاهی رسد یا عشقبازی،
نظامی،
نیاز آرد کسی کو عشقباز است
که عشق از بی نیازان بی نیاز است،
نظامی،
از همگان بی نیاز و بر همه مشفق
از همه عالم نهان و بر همه پیدا،
سعدی،
،
از اسماء و صفات باریتعالی است:
سوی آفرینندۀبی نیاز
بباید که باشی همی در گداز،
فردوسی،
سیاوش چو آمد به آتش فراز
همی گفت باداور بی نیاز،
فردوسی،
خداوند بخشندۀ کارساز
خداوند روزی ده بی نیاز،
فردوسی،
نبست ایچ در داور بی نیاز
کز آن به دری پیش نگشاد باز،
اسدی،
مگر طاعت ایزد بی نیاز
که او راست فرمان و تقدیر و خواست،
ناصرخسرو،
دو رکعت نمازبگزارد و قصۀ راز بحضرت بی نیاز رفع کرد، (سندبادنامه ص 232)،
گر تو ز ما فارغی وز همه کس بی نیاز
ما بتو مستظهریم وز همه عالم فقیر،
سعدی،
کف نیاز بدرگاه بی نیاز برآر
که کار مرد خدا جز خدای خوانی نیست،
سعدی،
صمد، بی نیاز، (منتهی الارب)، غنی، بی نیاز، (ترجمان القرآن)، مستغنی، بی نیاز، (دهار)، رجوع به نیاز شود، بی تعلق و آزاد، رستگار، بدون درخواست و التماس، (ناظم الاطباء)، رجوع به نیاز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بینمازی
تصویر بینمازی
زنی که حائض باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی دماغ
تصویر بی دماغ
بیحال بی ذوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی نیاز
تصویر بی نیاز
غیر محتاج و توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نی نواز
تصویر نی نواز
آنکه نی را بنوازش در آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشنماز
تصویر پیشنماز
امام جماعت، مقتدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس نماز
تصویر پس نماز
ماموم، آنکه پشت امام جماعت نماز گذارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی همال
تصویر بی همال
بینظیر، بی شریک، نا همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جا نماز
تصویر جا نماز
سجاده، جامه ای که در آن مهر و تسبیح نهند برای نماز گذاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی جواز
تصویر بی جواز
بدون اجازه و رخصت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی امان
تصویر بی امان
بی رحم، قصی القلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی گمان
تصویر بی گمان
بی تقصیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی نشاط
تصویر بی نشاط
کسل، بیحال، پژمرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی نشان
تصویر بی نشان
بدون علامت
فرهنگ لغت هوشیار
فاقد نمک بودن، بیمزه بودن، بی لطفی شکل یا حرکات شخص مقابل ملاحت نمکینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی نهان
تصویر بی نهان
بی راز، بی سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی نیازی
تصویر بی نیازی
بی احتیاجی توانگری استغنا مقابل نیازمندی، احتیاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی همال
تصویر بی همال
((بِ هَ))
بی همتا، بی مانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس نماز
تصویر پس نماز
((پَ. نَ))
آن که پشت امام نمازگزارد، مأموم، مقابل پیش نماز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش نماز
تصویر پیش نماز
((نَ))
امام جماعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش نماز
تصویر پیش نماز
امام جماعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی گمان
تصویر بی گمان
بی تردید، بدون شک، مطمئناً، بی شک، مسلما، یقینا، قطعا، حتماً
فرهنگ واژه فارسی سره
توانگر، دارا، صمد، غنی، مستغنی
متضاد: نیازمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به هنگام غروب آفتاب، عصر
فرهنگ گویش مازندرانی